-->

برگزاري مجمع عمومي گروه كوه شريف

تاریخ درج: 01 دی 1388

 

از من خواسته شده است امروز26 آبان ماه 1388 در جلسه مجمع عمومی گروه کوه شریف در باره یکی از برنامه های سالیان گذشته صحبت کنم. سعی خواهم کرد در باره این مطالب صحبت کنم.من، حسن مرتضوی متولد 1325 در سال 1345 بطور الا بختکی نفر 340 ام کنکور دانشگاه تازه تاسیس آریامهر شدم و در جلسه ای که با حضور دکتر مجتهدی و تنی چند از اساتید برای تعین رشته تحصیلی با تک تک قبول شدگان برگزار شد مرا به رشته متالورژی هل دادند!

در سال 1346 گروه کوه دانشگاه تشکیل شد که منهم در این کار سهم کوچکی داشتم. این نوع خاطره گوئی توسط ادم هائی مثل من که سن شان بالا رفته، معمولا همراه با خاطره مرگ و کشت و کشتار دوستان قدیمی خواهد بود!

اولین برنامه گروه کوه با عبور از دره درکه- دره کارا- دره فرحزاد اجرا شد که در آن برنامه احمد صابری(دوره اول متالورژي)، کامران رسولی(دوره اول مهندسي شيمي)، رضا طاهری(دوره اول متالورژي) و من شرکت داشتیم. رضای طاهری چند سال پیش هنگام کوهنوردی در کوه سکته کرد و با مرگی راحت با زندگی خدا حافظی کرد. کامران رسولی هم در تورنتوی کانادا دار فانی را وداع گفت. من و احمد صابری مطمئن هستیم که حتما یکی مان قبل از دیگری خواهیم مرد!

اما آن برنامه ای که قرار است در باره اش صحبت کنم صعود به قله بحرآسمان و هنزا بود که در جنوب کرمان واقع است. در آن زمان در باره کوه های این منطقه اطلاعات بسیار کمی وجود داشت. ما، با وجود ارتباط خوبی که با گروه های کوهنوردی داشتیم نتوانستیم قبل از برنامه اطلاعات بدرد بخوری بدست بیاوریم. برنامه در نوروز 1350 اجرا شد که بهمن شهوندی بعنوان مربی کوهنوردی دانشگاه همراه ما بود. اعضاي شرکت کننده عبارت بودند از:

بهمن شهوندی، مرتضی مقدم(دوره پنجم رياضي)، محمد باقری(دوره چهارم برق)، کورس ضیائی(دوره چهارم مكانيك)، جواد ضابطیان(دوره چهارم صنايع)، محمد جواد ضیائیان(دوره چهارم صنايع)، علی پارسا، سیامک کافی(دوره دوم مكانيك)، مجید حداد عادل(دوره پنجم متالورژي)، حسین قلمبر، مسعود پرورش، حسین پرورش، محمد اقبال نیا، رضا نجفی، احمد رضا روحانی(دوره پنجم متالورژي)، آدینه مراد شبان(دوره پنجم مكانيك)، اسماعیل پور کاشانیان(دوره دوم متالورژي)، حسن مرتضوی، اصغر سلطان آبادی، عبدالرضا پروین(دوم سوم مكانيك)، احمدرضا شاه سیاه(دوره دوم متالورژي)، مسعود درودیان (دوره سوم مواد).

برای رسیدن به منطقه روزهای متمادی از جاده های عموما خاکی تهران، یزد، کرمان، بافت، به بخش رابر رفتیم. آن سال بارندگی های فراوانی شده بود و در نتيجه مسافتي طولاني را كه قرار بود سواره طي كنيم، كوله بر دوش با پاي پياده پيموديم. تمام کوههای منطقه پر برف و با ابهت بودند. وقتی از کنار ارتفاعات جوپار عبور میکردیم طبع شعر دوستان هنرمند گل کرد و شروع کردند در وصف آنجا شعر گفتن.

ای خوشا جوپار آن کوه بلند
کی تواند بود مانندش سهند
کوهنوردانی که بالاش رفته اند
ای برادر راستی راستی اندک اند
گر بپایش ایستد کوه سهند
میزند جوپار بر وی پوزخند
کورس و ممد و مسعود و جواد
(مسعود پرورش،  جواد ضابط)
در پی مدح تو سخت میکوشند

یا حسین پرورش قصیده ای با این مطلع گفت:

«آنچه بینی از نگاهم می تراود، آبشار است این»

خلاصه هنرمندی این شاعران معرگو باعث شد که یک جلسه شب شعر در قهو خانه رابر برگزار شود. برای جایزه هم دست خر مرده ای که مخفیانه کادو پیچی شده بود در نظر گرفته شد!

جواد ضابطیان برنده شد و پس از رو نمائی از جایزه به دست خرالشعرا معروف شد. بعد ها برای این نام گزاری آبرومندانه شعری هم گفته شد:

ما  اگر   گشتیم  رسوا  NO MATTER

گر گرفتیم دست خر را NO MATTER

در روز های بعد پیاده به دهکده جواران- ماران رفتیم و از قله کوچکی بنام ماران- سیه چوئی- صعود کردیم و موفق به صعود هنزا نشدیم. در ادامه برنامه به دهکده زیارتی سیدمرتضی رفتیم که در مسیر آن از یکی از شاخه های پر آب هلیل رود با حمایت های فنی کوهنوردی عبور کردیم. در ده سیدمرتضی حادثه عجیبی رخ داد، وقتی وارد ده شدیم با تعدادی پیر مرد و پیر زن و کودک مواجه شدیم. از مردان و زنان جوان خبری نبود. وقتی مسقر شدیم و با اهالی رابطه بر قرار کردیم و ساعتی از اقامت ما گذشت کم کم مردان و زنان جوان هم پیدا شدند، بعد ها معلوم شد وقتی اهالی از دور ما را با لباسهای رنگارنگ دیده بودند، فکر کرده بودند خارجی ها به کشور حمله کرده و هر کس توانائی داشت به کوهستان فرار کرده بود.....

در روز های بعد به قله مور سبز بحر آسمان صعود کردیم که همراه با ایجاد کمپ و آموزش یخ و برف بود و شب مانی در کوهستان های دور افتاده بسیار خاطره انگیز بود.

در برگشت از کوهستان در نزدیکی رابر و در دهکده تزرج، علی سلاجقه یک از هم دانشگاهی ها منتظرمان بود. او از اهالی همان ده بود و پدر و مادر و خانواده کشاورزش در آنجا زندگی می کردند. طبق قرار قبلی برای اقامت شبانه دعوت شده بودیم که با قربانی کردن یک گوسفند پذیرائی روستائی جانانه ای هم انجام دادند. به خاطر قطع ارتباط روستاهاي مسير كوهنوردي، و نبودن رژيم غذايي متنوع، ما كه در تمام برنامه غذايمان را به سوسيس تخم مرغ اختصاص داده بوديم در رابر شروع كرديم به خوردن هر چه كه گير مي آمد. به سبب اين زياده روي كار عده اي از همراهان به بيمارستان كشيد.

همانطور که در مورد اولین برنامه گروه از مرگ دوستان گفتم از دوستان این برنامه هم کسانی بودند که الان در میان ما نیستند.

حسین و مسعود پرورش، هر دو در دوره رژیم گذشته به سازمان چریک های فدائی خلق پیوستند. مسعود خیلی زود در یک در گیری مسلحانه در تبریز کشته شد ولی حسین مدتها به فعالیت مخفی ادامه داد و در نزدیک های انقلاب در سر پل امامزاده معصوم بدام ساواک افتاد و در درگیری مسلحانه کشته شد.

حسین قلمبر هم گرچه به آن سازمان پیوسته بود ولی در دوره آن رژیم زنده ماند. البته بعد ها در اثر فعالیت زیاد نخاع او قطع شد و گویا قلبش هم منفجر شد. مجید حداد عادل هم وقتی خبرنگاران خارجی را برای بازدید به جبهه های جنگ مي برد بر اثر انفجار مين كشته]شهيد[ شد. عكس بزرگ او نيز بعدا روی دیوار ورودی دانشگاه ترسيم شد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

ارتباط با ما

 

 

 
تهران، خیابان آزادی، دانشگاه صنعتی شریف، ساختمان انجمن فارغ التحصیلان  15
(+98 21) 66085860
 (+98 21) 66164490-2
  (+98 910) 8468041

66085866  
3000101151  
info@alum.sharif.edu  
https://telegram.me/AlumSharif  
پیوندهای مفید

 

آخرین نظرات

We use cookies to improve our website. Cookies used for the essential operation of this site have already been set. For more information visit our Cookie policy. I accept cookies from this site. Agree